مکث موجز پیرامون برخی دیدگاه های مخالف وموافق نظام مردمسالاری فدرالی درافغانستان
حسن پیمان حسن پیمان

 

بخش اول

(قسمت اول)

 

 

 

 

حکمت

ای فلک عدل میخواهم که دارم   چند   پرسشی

حور غلمان  از  نورامد  بشر  از  مفسد   گلی  ؟ا

عدل وانصاف من نیافتم نه دراسمان نه زمین

خصم  و  عاصی  افریده  دوست  و   دشمن   در  کمین

توعزو من تشاوء و توذلو من تشاء،  گر امر  تست"

   عزت  و  ذلت و خواری  این همه  از امر تست

 

بنده" گرمخلوق اوست؛نیاز برمعطوف اوست"

از مون  "مخلوق نارس"  چرا  مضمون  اوست؟

 

حسن پیمان

پیشگفتار

تأریخ مملو ازفرازونشیب حوادث خونبار کشوربه خون تپیده وبه ماتم نشستۀ ما افغانستان گواه وشاهد عینی ماست که؛ جامعۀ سنتی-قبیلوی ان،همیشه وبطورگسست ناپذیر سراسر درجنگ ودرستیز ودرخشونت،به دهشت وحشت وبه کشمکشهای خونین درقلدوری ودرخصومت ودشمنی درقلمرو ان،بهم دیگربسربرده اند.یک طبقه علیه طبقۀ دیگر،یک قشرعلیه قشردیگر،یک لایه وصنف علیه صنف ولایۀ دیگر واینها درمجموع علیه یک دیگر،یک تأریخ علیه تأریخ دیگر،یک فرهنگ علیه فرهنگ دیگر،یک ایدوءلوژی علیه ایدوءلوژیدیگر،یک باوروعقیده علیه باوروعقاعددیگر،یک ساختارنظام سیاسی علیه ساختاردیگر،یک روحانی،ملا،مسلمان ومولوی وحتا مسجد وملا امام ان همه علیه یکدیگر وعلیه برادران مسلمان وهمنوع دیگرخود.یک تروریست علیه تیروریست دیگرازهرنوعی که باشد ویک قوم علاوه برقوم ونژاد وزبان خودی علیه دیگراقوام زبان نژاد وهمنوع خود وحتا علیه خوانواده،عشیره وطائیفه وهمنژاد وهمزبان خود؛پیوسته وبلا وقفه درستیزبوده اند که؛ده هانوع ازاختلافات،تنشها،کنشها، وواکنشها وچالشهارا درحیات روزمرۀ انسانها؛همه را بطوراشکاراوشفاف ملاحظه نموده امده ایم وبه وضاحت ملاحظه مینمائیم که؛همه زاده ومحصول تسلط مطلق العنانی زمامداریها ومحصول تکامل جامعۀ قبیلوی وقبیله سالاری وزمامداران حاکم برسراقتدار ان بوده که؛بمثابۀ حامی این همه بحرانات،فجایع وفساد وبن بستهافرمانروائی کرده امده اند که؛این روندازسده ها بدینسو درجریان بوده ونسل بالنسل به ارمغان وبه میراث مانده است.که هیچ نیروئی،زمامداری،سلطانی،شاهی، امیری ورئیسی نتوانسته است درمهار سازی این همه بحرانات وفساد وجنایات ظلم واستبداد افرینیها وسائیرموءلفه های بازدارندۀ رشد وتکامل وپیشرفت جامعه وبویژه درمهارسازی سیطره جوئیهای"اتنی ستی"ناشی ازان بمثابه عاملهای عمده وتعین کننده؛به ادامۀ این همه بی عدالتیها،ظلم واستبداد وعقبمانیهای ناشیه ان،پایان ببخشد.واین ساختارهای ناهمگون ازنظامهای کهنه پرست وارتجاعی میراثی طراز قرون وسطائی-فاشیستی دراین جامعه که قبل ازهمه مبتنی برطبقات متخاصم و مناسبات وروابط تولیدی غیرعادلانه وظالمانۀ استبدادی-استثمار ی واستعماری فیئودالی ونیمه فیوئدالی  تکنوکراتی جهادی اسلامگرائی فاشیستی  وفساد،جنایات وصدها فجائیع طراز مافیا ئی به شیوه های نوین ان استوارگردیده است که؛بنابرحکم جابرانۀ تأریخ این جامعه ونظام نابکارمرکزی ان به تغییرات بنیادی جدی نیاز واشد ضرورت دارد.که، چگونه وازکدام راه ها وشیوه ها،رفتارهاومیکانیزم علمی وعملی درست سنجیده شده وبا رهبردهای دقیق خرد مندانه ومدبرانه علمی وعملی؛میتوان مهار نمود وبه حل انها فائیق امد.وکلیۀ این موانع وسدهارابه نحو عاملانه وعاقلانه ازمیان برداشت وجامعۀ واقعأواحد ویکپارچه ومستحکم مردمی ومردمسالاری عاری ازتعصب وتبعیض وامتیازطلبیها؛عاری ازفقرو غربت وبی عدالتیها،حق تلفیها،عاری ازستم واستبدادرابکام کلیۀ زحمتکشان ومردم ستمدیدۀ این سرزمین خونین وزمین سوخته وقبرستان شده به داخلی وخارجی را؛ فراهم وبرقرار نمود.؟که سوال اساسی وعمدۀ این بحث واثرمختصرراتشکیل میدهد ونیزقابل دقت وبررسی میباشد:و

یک:ایاصرفأ با شعارهای بسیارزیبا وسیقل شدۀ جلائیشی وجازب وجالب ویا درشت وتند مهیج کننده؛میتوان به کلیۀ این سدها وموانع ومشکلات ونابه سامانیها غلبه نمود؟

دو:ایا بااتخاذ روشهای معامله گرانه وبا بازیهای سیاسی گونه گون،مهره بدلی ها وچهره سازیها،مصلحت گرائیها،سمبول سازیها ویا به لباسهای گوناگون دینی،مذهبی،قومی،نژادی،زبانی،منطقوی وسمتی،ویا باروشنفکران تظاهری فرمایشی به لباسهای حق و عدالت وقانونیت وبخاطر تحکیم وبقای حاکمیت مرکزی وبا دموکراسیهای فرمائیش ونمائیشی وفریبنده که تاکنون هم بدین منوال بوده؛میتوان به کلیۀ این معضلات ومصیبتها وبدبختیهای ناشیۀ ان نائیل امد؟ ویا با این دغدغه هااین سریال نافرجام را برای بقای حاکمیتهای مرکزی فرسوده غیر کارامدان تا ابد ادامه داد؟ا

سه:ویا بایک میکانیسم علمی وعملی مبتنی برشناختهای دقیق پژوهشی،تأریخی وتجربوی با برجسته سازی حقائیق نهفتۀ عینی درطول تأریخ وبا اتخاذ مشی عادلانه وترقیخواهانۀ ملی ومردمسالاری ودموکراتیک وبا دموکراتیزه سازی زیربنا ها وروبناهای جامعۀ راکد وبسته درهمه ابعاد اقتصادی وتولیدی ان؛میتوان این عوامل بازدارندۀ راه رشد وتکامل جامعه را درهمه عرصه ها ونهادها واهرامهای اقتصادی-اجتماعی،فرهنگی وسیاسی با ابعاد گستردۀ ان مهارکرد وبه اهداف وارمانهای والائی ومردمی خود رسید؟

چهار:این نوع اختلافات وتضادها وناهمگونیها که بمثابۀ انگیزه های مهیج کننده وعاملهای عینی که برخی ازانها اشتی ناپذیر(انتاگونیستیک)وبرخی ازانها هم که بگونۀ فرعی غیرانتا گونیستیک یااشتی پذیراند که درروند تکاملی تأریخی به اوج وشدت وحدت خود رسیده اند وبا حاد شدن مبارزات انتاگونیستیک طبقا تی واجتماعی برضد طبقات ومحافل حاکم استمگر وبرضدزمامداران فاسد-فاشیستی وقتل وغارتی،وانارشیستی،نژاد وزبان پرستی برضد نسل کشیهای بربرمنشانه وتصفیه های قومی،سیطره جوئیهای اتنیسیتی وخودبرتربینی وخودمحورسازیها درهمه عرصه ها ونهادها واهرمهای اقتصادی-اجتماعی،فرهنگی وسیاسی بمثابۀ یک نظام"مرکزی بحران وفساد وجنایات افرین طرازمافیائی"ومافیا پرور وزمینه سازبرای مداخلات خارجی وبمثابۀ عاملهای عمده واساسی اضمحلال کلی شیرازۀ "وحدت ملی"که مایۀ همه فساد وبدبختیهااست که؛همه مجموعأ به نبود(یک نظام مشروع مردمسالار غیرمتمرکز مبتنی برشوراهای مردمی)بستگی داشه ودارد.که کلیۀ این افات وبیماریهای گونگون ومزمن را درجامعه باراورده ونضج نموده است،میتوان روی ان مکث وتأمل نمود ودرسراغ نجات رفت؟

پنج:این عاملها وافزون بران بسا موئلفه های دیگرنا همگون ونا میمون غیرمتجانس وغیرعادلانه که همه نهادهای حقوقی،انسانی،شهروندی،قانونیت،عدالت وارزشهای ملی ودموکراتیک،دموکراسی،ازادی،منافع ملی ومصالح کشور،استقلال وتمامیت ارضی(استقلال سیاسی+استقلال اقتصادی=به استقلال واقعی)رانیزاسیب پذیرنموده است؛باهمه داشته ها وانباشته ها،مستقیم یا غیرمستقیم درگرو اجنبی ها واجنبی پرستها وسودپرستان زراندوز دلالان ومعامله گران مکار وابسته به سرمایه سالاری ضدملی وضددموکراتیک،تکنوکرتهای صادرشدۀ فرمائیشی ونمائیشی وارائشگرنظام فاسد-فاشیستی جهادی اسلامی طراز لیبرال مافیائی؛قرارداده شده است.چگونه میتوان به کلیۀ این پدیده های مسلط شوم ونامطلوب ومضرعقبگرا که بمثابۀ عاملها وفکتورهای عمده وتعین کنندۀ عقب مانیهای واپسگرای قبیلوی وقبیله سالاری و بازدارنده وزادۀ حاکمیتهای مرکزی تک قومی ومتولبرشدۀ جامعۀ سنتی-قبیلوی با ذهنیت کوروبستۀ ان است،بدرستی فائیق امد؟-لذا لازم می افتد تا دراینجا؛سری برباغ وگلستان رنگارنگ عقاید؛باورها واندیشه های برخی ازا ندیشمندان ،گروه ها،نظریه پردازان،اگاهان وفعالان سیاسی واجتماعی،پژوهشگران ومحققین،میزنیم ومی بینیم که کدامین عطراین گلهای رنگارنگ اندیشه ها مشام مارا معطر وکدامین نهال ان پربارتر ومثمرتراست وکدامین بستربذراین اندیشه ها درشوره زار؟:و

سخن چند مقدمه گونه پیرامون این دیدگاه ها:ر

یکم:برخی ازاین افراد وشخصیتها وگروه ها به این باوراند که؛باایجاد"جبهۀ متحدملی"میتوانند به این معضلات وبحرانات خاتمه دهند وفائیق ایند و اما، میخواهندجامعۀ مردمسالاریراازطریق استقراریک"حاکمیت مرکزی"بدست اورند و"وحدت ملی"رانیز ازطریق حاکمیت مرکزی ایجاد نمایند وبه ان نام مردمسالری بگزارند.اما شیوه ها ورفتارها وروشهای ویژه ومیکانیزم ضرور عملی وعلمی که(ثبات ودوام حاکمیت مرکزی راضمانت کند)ویا وحدت ملی را چگونه ایجاد مینماید تا بطور(دوامدار وباثبات ومستحکم پایداربماند)چیزی به گفتن ندارد ونیز نمیتواند بشکل شفاف علمی وعملی وموءثردرزمینه طرحی روشن داشته باشد.که همیشه دراشعار والفاظ میان خالی باقیمانده است.زیرا که درافغانستان حاکمیت مرکزی در طی بیش از250سال نتوانسته است همچووحدت ملی واقعی که دربرگیرندۀ سهم ومشارکت کلیۀ اقوام وقبایل سرتاسری درهمه عرصه ها نهاد ها واهرامهای سیاسی-اقتصادی واجتماعی وفرهنگی ودرحاکمیت ان باشدوطوردوامدارحفظ نماید ویاحفظ نموده باشد،سراغ نمیگردد.واگرهم بوده صوری وسمبولیک بوده وحتا بالای وحدت ملی احمدخان ابدالی ازملتان پاکستان که برترجویان پیوسته ازان نشخوارمیکنند، ازقول موئرخ معروف غلام محمد غبار درکتاب خود "افغانستان درمسیر تأریخ ؛وحدت ملی نبوده بلکه"وحدت قومی"بود که برای نخستین بار درتأریخ برعلیه سائیراقوام درافغانستان ایجاد نمود وباکله منارسازیها وقتل و غارتها نتوانست  وحدت ملی وحاکمیت مرکزی یک قومی خودراحفظ نماید که سرانجام توسط درانیهای خودش ازبین رفت. ا

دوم:برخی ازاین افراد وگروه ها بیشتر شعار"اهداف ملی"ویا ملی سازی ویا ازاین قبیل واژه هارا معیارهای اساسی ایجاد وحدت ملی وتشکیل این موئلفه های متضاد ومتخاصم را درمحوران قرارداده وفکرمیکنند که شاید با طرح این نوع شعارهای خالی غیر رهنمودی وغیررهبردی،این همه عاملها؛نهادها وعرصه های گوناگون ونا همگون متضاد ومتخاصم که برخی ازانها انتا گونیستیک نیز هستند،باهم یکجا دریک محور تحت یک شعار خشک همه را باهم خلط ومتحد ومتشکل بسازند.وبااین شیوه معتقد هستندکه؛وحدت ملی خودبخود ایجاد میگردد.یعنی بدون طرح هیچ میکانیزمی علمی وعملی؛کلیۀ اهداف خودرا با کلی گوئیها وانهم دراطراف شعارها وباورهای خود دعوت نموده محدود ومنحصرمیسازند.وبا نصیحتهای پدرانه عاملانه ومدبرانه وگویا خردگرایانه ونوازشگرایانه،هدایت میدهند که باید وحدت ملی ایجاد گردد.ویا هم باشعارهای بزرگ منشانه میگویند بیائید که وحدت ملی ایجادکنیم وحاکمیت مردم سالاری بسازیم وعدالت برقرار کنیم وباید که شهروندان وکلیه ای ملیتها واقوام بطورمساوی وبرادر وبرابر بحق وحقوق سیاسی-اجتماعی-اقتصادی وفرهنگی ونظامی خود برسندو...وبویژه که نظام مردمسالاریراانهم ازطریق حاکمیت مرکزی ایجادواستقرار نمایند وغیره که درشعارهای روز تبدیل شده است.واما مهم اینکه چگونه وازکدام راه ها وشیوه ها وروشهای موئثر وپایدار ورهبردهای ویژۀ علمی وسازنده که تمثیل کنندۀ وحدت ملی واقعی باشد مطرح گردد،کاملأ مات ومبهوت ومبهم هستند.وبشکل سیستیماتیک ومنظم طرحهای علمی عملی سازنده وهمه جنبۀ رهنمودی واستقامت دهنده وجود ندارد ویا ارائه کرده نمیتوانند.ا

سوم:برخی دیگری ازاین گروه ها افراد وشخصیتهای سیاسی ونخبه گانی هم هستندکه بارهبرداهداف وبرنامه های معین ازدیدگاه ایدوءلوژیک وباورهای ویژه وبا مطلق سازی ان درشرائیط  حساس کنونی یگانه راه اساسی حل همه تضادها وتناقضات متخاصم طبقاتی،خصومتها ودشمنیها دانسته؛بمثابۀ نمایندۀ کلیۀ طبقات واقشارازجامعه عرض اندام نموده میخواهند ازطریق تغیرات (تغییرات انقلابی بنیادی با اتخاذ راه های عملی مسالمت امیز دموکراتیک ویا ازراه قهر وتوسل به زوروقوۀ قهریه که درهردوصورت باید ازحمایت وپشتیبانی وسیع وقاطع توده ها برخوردارباشند)برای ایجاد حاکمیت مرکزی وتمرکز قدرت به جامعۀ

مردمسالاری برسند را مطرح میکنندکه همچو طرح ها نیز بادوموانع بزرگ مشکلساز برمیخورد:یکی اینکه: با وجود انکه شرائیط "عینی"کنونی افغانستان به همچو اقدام کاملأ اماده گردیده است واما باصد افسوس ودریغ که شرائیط"ذهنی"نیز باهمان تناسب عینی ان دارای ارزشهای فوقالعاده وتعین کننده درروند انقلابی داشته واهمیت بسزای دارد که ارتجاع سیاه داخلی درتبانی بارتجاع واپسگرای منطقه وسرمایه سالاری جهانی بارهبردوسائیل تفتین ودامن زدن به نفاق ملی کشنده ومتفرق سازی جامعه ازهمدیگر وشعلورنگهداشتن اتش نژاد پرستی وزبان وفرهنگ ستیزی هنوز اماده نشده است.به این مفهوم که:یک نیروی متحد،فشرده،مستحکم وفدائی وجانباز صادق ودلیر، وانقلابی سازش ناپذیر وپیشاهنگ داهی که با تمام معنا وبصورت واقعی(ازحمایت وپشتیبانی اگاهانۀ مردم وتوده های ملیونی ازهمه اقوام وقبائیل درسراسرکشور بطورهمه جانبه برخوردارباشد؛اشد ضروری پنداشته میشود)تا به نحو شائیسته وسالم بدون لغزشهای اپورتونیستی چپ وراست وارتجاعی؛رهبری وسمت وسوداده بتواند که؛هرگاه بشکل سرتاسری ایجاد نگردد؛قدرت وریشه های عمیق توده ای وپیوندهای مستحکم وگسست ناپذیر مردمی نداشته باشد؛ناممکن است که هراقدام سطحی وصوری وروبنائی را رنگ تحول وتغییربنیادی داد.جزاینکه؛ارتجاع داخلی وامپریالیسم جهانی را متوجه خود نموده انهارا علیه خود جلب وتحریک نمایدکه؛این کارنیز بذات خود یک عمل ضد انقلابی پنداشته میشود.وباتأسف که درافغانستان دشمن کاملأ موئفق گردیده است؛بویژه برای متفرق وپراگنده سازی نیروهای مترقی وترقخواهان انقلابی که باعث شده انها به چندین پارچه وبه چندین گروه تقسیم گردند وازهم دورگردیدند ونبود یک جوشش طبیعی ووحدت اهنین فارغ ازخودخواهیها وخودبرتربینیهای میراثی کلیۀ نیروهای رزمنده وپیشاهنگ"انقلاب"دریک صف واحدکه نیازجدی وضروری دراین مقطع زمان برای نجات خلقها پنداشته میشود؛برای فعلأدرهسته های خرد وکوچک نوبسته است ودرسایۀ ابهام قرار دارد.وهمه نیروهای وطنپرست انقلابی ازهم دوروپاشان گردیده اند.اما به این مفهوم هم نیست که؛انها ازبین رفته اند ویا تمامی راه های همسوئی ووحدت عام وتام بااعتماد سرشاراز محبت وصداقت سراسری مسدود شده باشدکه روزی شاید یکدیگرا دوباره دراغوش هم ببینند وبه تمامی بی اعتمادیها وبی اعتباریها وداع نمایند ودرعمل ونظرانقلابی یکدیگرا تشخیص وتصدیق نموده بپذیرند ویکدیگررا تحمل کنند.وتمام خودخواهیها وتمامیت خواهیها ودست بازیهای برخی کهنه کارخودپرست وجاه طلب سازمانچی"سلفی میراثی"را به حاشیه برانند وبا جوش وخروش اتشین وطنپستانه بهم درامیزند وپیوندهای جدید توده ای پیدا کنند؛اعتبار واعتماد واقعی اکثریت قاطع توده هارا بخود جلب ودرعمل ازپشیبانی انها برخوردارگردندکه؛این هم ازامکانات چندان دورنیست که مبارزۀدوامدارپیکیر وصادق میخواهد.ا

دوی دیگر:پافشاری روی ایجاد وحمایت ازحاکمیت مرکزی متمرکز بویژه درافغانستان که نظربه تجارب عینی وانکارناپذیرتأریخی با ده ها دلائیل قوی وعوامل وفاکتها وفگرهای موجوده به هرمیزان هم که مشی ترقیخواهانه اتخاذ گردد؛نظامیکه ازبطن این جامعه بیرون میجهد کاملأ مهرقبیلوی وقبیله سالاری را درجبین خود حک داشته وبا هزاران رشته پیوند قبیلوی ومیراثی نسج وبافت خورده ومحصورمیماند وناگذیراست که سرانجام بسوس قوم ونژاد گرائی وزبان ستیزی بلغزد ورفته رفته به تدریج مشروعیت وحاکمیت ووحدت ملی ان زیر سوال قرار بگیرد که ده ها مثال تأریخی نیز درزمینه وجوددارد.ا

چهارم:برخی گروه های "اصلاح طلب"نیزدراین راستا تلاش دارندتا نقش(ارائیش گرانۀ طبقاتی وصنفی) رابرای  سرکوب نیروهای تحول طلب ودگرگونساز ازادیخواه ودموکراتیک به نفع تحکیم رژیم حاکم قبائیلی؛بازی کنند مانند"حزب حق وعدالت"ویا گروه های دیگر ازاین قماش اندکه بیشترانها معامله گرهستند ؛باحمایت ازرژیم مستبدۀ  فاسد-فاشیستی ازیکسو میخواهند یک جای پائی درفرایند سیاسی درنظام حاکم تک قومی دریابند ودرخدمت قرارگیرند وازسوی دیگر؛اصلاح طلبان نسبت به محافل حاکم بیشترخطرناک بوده وبهترین ابزارسرکوبی نهضتهای ملی ودموکراتیک بدست محافل مرتجع حاکم  به نفع ان وبرای بقأ وادمۀ استبداد تحت نام"اصلاح سازی"دستگاه دولتی خدمت مینمایند.وازاین طریق ریزه خوردسترخوان رژیم میشوند.جنبشهای انقلابی ازادیخواهانه وخواسته های ملی ودموکراتیک  توده ای رابدین ترتیب بدون حمل سلاح بی سروصدا سرکوب وبااین روش مردم را تامدتی نیز اغوا وفریب میدهند.دررژیمی که سراپای وجودش وتمام دستگاهش فاسدباشد وبه شیوۀ فاشیستی مافیائی جهادی مذهبی فرمان روائی کند؛چگونه ازکدام راه وازکدام بخش این دستگاه وازکدام نقطۀ نابسامانی ان اصلاحات را اغاذ کرد؟.ا اصلاحات وقتی ضرورت می افتدکه فساد وخیانت وجنایت وفجائیع به شمارانگشتان دست باشد واین درحالیستکه؛یک جای سالم به شمارانگشت  درسراسر دستگاه ملوث رژیم به نظرنمیرسد ووجودندارد؛ معذا بجای اصلاح این ماشین ودستگاه فاسدنابکار ان باید ازبنیاد تغییریابد وماشین جدیدباید بجای ان برقرارگردد.بخاطررفع اشتباه ومغالطه دربکاربردواژۀ رفرم"اصلاحات"بهتراست تاتفاوت و تفکیک درنوع این اصطلاح را یک مقدار روشن وازهم متمائیز نمود.اصلاحات درمجموع بطورعمده دونوع اند:یکی اصلاحات سطحی:قسمیکه اشاره شد؛رفرمهای سرکوب کنندۀ که محافل وطبقات حاکمۀ مستبد و مرتجع برای فروکش سازی جنبشهای انقلابی وخیزشهای توده ای وجلوگیری ازتغیرات بنیادی وازدیگرگونیهای عرصه های گونگون اجتماعی-اقتصادی،سیاسی وفرهنگی به سود زحمتکشان وتوده های وسیع مردمرادر جامعه جلوگیری مینماید؛مانند اصلاحات ارضی سردار محمد داود خان ویا درهندوستان درزمان مورارجی دیسای نخست وزیران کشورطی سالهای1977م. ویادربرخی کشورهای غربی بخاطر سرکوب خیزشهای دهقانی؛زمینهای دولتی را وقسمأ هم زمینهای ملاکین بزرگ را که ازعهدۀ بهره برداری مکمل کل ساحات تحت کشت بدرستی وبه موقع برامده نمیتوانند ونیم انها همه ساله خاره بدون کشت میماند وتمامی ضرورتهای مادی وتخنیکی رااماده وتکافو کرده نمیتواند وده ها عامل دیگرداردکه از فی واحدزمین بهره برداری اعظمی ومیکنایز صورت گرفته نمیتواند (که به این بحث ارتباط نمیگیرد دریک فرصت مناسب دیگر ؛روی ان وبویژه شکست اصلاحات درافغانستان بحث خواهیم کرد)؛ویازمیندار بزرگ  شغلهای پرثمرتر وکم مصرف تروباکارکم عاید  بیشتری راترجیح میدهد؛ازانرو انرابه دولت میفروشد ودولت انراخریداری نموده  یکجا بازمینهای دولتی خود؛یابه سبسایدی ویا به اقساط کوتاه مدت یا متوسط ویابه طویل المدت بالای دهاقینیکه توانائی خرید انراداشته باشند به کتگوریهای مختلف میفروشدوبا برخی کمکها وسهولتهای دیگربه ان ها ؛مصروف این نوع دهقانی ودهقان کاری وکشاورزی میسازد.که این نوع اصلاحات سطحی بوده تغییرات بنیادی را درزیربنا در روابط ومناسبات تولیدی ونیروهای موئلدۀ ان وارد نمیسازد؛بلکه یک نوع ارائیش طبقاتی  صوری بوده باعث ایجاد قشروقشربندی درجامه میگردد.که بااصلاحات ارضی بنیادی دگرگونسازکه بنفع دهقان وبه اشتراک مستقیم ان صورت می پذیرد باعث تغیر درصورتبندی اجتماعی که روابط ومناسبات را عادلانه میسازد مانند جمهوری خلق چین، شوروی سابق وبرخی کشورهای سوسیالیستی دیروزی را میتوان مثال اورد.-ویاازهمچو ریفرمهای سطحی دیگری مانند:مهره بدلی ها،مصلحت گرائیها،چهره بدلیها،عزل ونصب افراد واشخاص بطور نمائیشی،وسمبول سازیها  وغیره که مادررژیم حاکم تک قومی درکشور ده ها مثال اورده میتوانیم وبه چشم سردیده امدیم وبه وضاحت میبینیم.که نمیتوان بااین رفرمها انرا اصلاح ساخت..ا

دو:اصلاحات بنیادی:-این نوع اصلاحات خصلت بنیادی ودگرگونسازرا داشته که به اثر ان  زیربنا های کهنه فرومیریزند وروبنا هاراباخود دگرگون میسازند.روابط ومناسبات تولیدی تغیر پذیرفته جای خودرا به روابط  ومناسبات جدید دیگری واگذارمینماید؛یک صورتبندی اقتصادی اجتماعی جای صورتبندی دیگری را اشغال مینماید وجامعه را ازرکود به حرکت ،تولید وتکامل سوق میدهد.مناسبات عادلانه ،تولید وتوزیع عادلانه وروابط بین نیروهای موئلده ومناسبات تولیدیرا،عادلانه میسازد.وفاصله تضادهای صنفی وطبقاتی رابا هم نزدیک وحتا این فاصله را به تدریج ازبین میبرد؛مالکیتهای خصوصی بروسائیل تولید  ازطریق دموکراتیزه سازی جامعه محدود وملی میگردد .جامعه را بسوی مردمسالاری وعادلانه سوق میدهد؛ تحت این شرائیط ستم واستثمار ،ظلم واستبدادمحدود وجلوزده میشود. دراینجا باید یاداورشد که ؛( هدف ازتوضیح مطالب فوق صرفأشکل تیئوریکی را داشته ،محض بخاطرروشن سازی تفاوتها بین رفرمها یااصلاحات بوده است،نه جنبۀ تبلیغات ان. مسئولیت هرنوشته مربوط به نویسندۀ انست،نه به سایتی که انرا نشر میسازد-صاحب این قلم.)و

پنجم:برخی ازگروهای ترقیخواه انقلابی"انقلاب توده ای"رادرشرائیط کنونی جامعه یگانه راه بیرون رفت ازبحران ومعضلات ناشی ازان وایجاد وحدت ملی،ازادی،دموکراسی،قانونیت وعدالت ومحو ستم واستثماررا برای ایجاد"حاکمیت انقلابی متمرکز خلقی" درشرائیط کنونی شعارداده وانرا رسیدن به جامعۀ مردمسالاری وتأمین رفاه همگانی میدانند.همانطوریکه اشاره شد،این طرزتفکر وتحولات انقلابی شرائیط پیشرفته تر"عینی وذهنی"رابه انجام یک انقلاب ضرورت داشته؛اما نبود وحدت ملی ونبود شرائیط ذهنی وگردان پیش اهنگ انقلابی ان واگاهی وبیداری سرتاسری وبرخوردار ازحمایت وپشتیبانی توده های وسیع و زحمتکشان؛بمثابۀ نطفۀ انهدام وگورکن اصلی رژیم نابکار هنوز دور به نظرمیرسد؛از انرو طرح های انقلابی ان به شعار باقی میماند..ا

ششم:دربارۀ تحولات وتغیرات بنیادی وقوع یک انقلاب وموجودیت یک حزب نیرومند؛اماده سازی شرائیط عینی وذهنی ورهبری سالم وعاقلانۀ ان که درفوق کمی اشاره به عمل امد.این مطلب توجه این قلم را به جنبشها وقیامها ویا درشکلگیری انقلابهائی توده ای که دربرخی نقاط کشورجریان دارد،جلب نمود،ازاینکه این قیامها وخیزشهادرسرنوشت کشور ازاهمیت حیاتی برخورداراست؛لازم است پیرامون ان نیز دیدگاه ها وسخنان چند شفاف ترارائه گردد وبعدأ به اصل موضوع مورد بحث این مختصر ادامه داده شود.ونباید نسبت به این تغییرات خود جوش مردمی که درجریان است،بی توجه وبی علاقه بود ونقش یک سیل بین وتماشاچی را بازی نمود ویا به انتظارحوادث بود که بعد ازوقوع وپایان ان لب به سخن کشود ویا هم ازناهنجاریهای منفی ان دادو بیداد کرد وازامیدواریها وازنیکوئیهای ان مغرور وپرطمطراق موضع گرفت وبه مداحی نشست.ا

براساس نشرات دررسانه ها وگزارشات وخبررسانیهای انترنیتی وتارنما های فعال خبری،جنبشهای بپا خاسته خلقهای مستضعف وعذاب دیده ما که تاحال اصطلاحی ازقیامها ونوعی ازانقلابات اجتماعی خود رو وخود جوش را به خود گرفته است وقرار اظهارات بعضی نخبگان واگاهان فعال سیاسی برای نخستین باراز ولسوالی اندر ولایت باستانی غزنی اغاز گردیده است وبرخی ازاین اگاهان وفعالان سیاسی گفته اندکه این خیزشها وقیامهای دستجمعی مردمی ازاوائیل سال1391خ ازولایات مرکزی غوروبادغیس وولسوالی قیسارولایت فاریاب اغاذ گردیده است وبه سرعت تام چون سیل توفانزائی برعلیه "تفنگ داران وفرهنگ تفنگ سالاری"وبویژه علیه تیروریستان وطالبان به اوج خودرسیده وبا شعارهای انقلابی دراین جهت سمت وسو داده شده واین سیل خروشان الا ولسوالی قیصارولایت باستانی فاریاب،بادغیس، غور وولسوالیهای علیشنگ ودولت شاهی والینگار ولایت لغمان،ننگرهار وولسوالی زیری ولایت قندهار ودرمناطق کلنگار وپل علم،حصارک وپادخواب شانۀ ولایت لوگر بزودی سرازیر گردیده وجدیتر وروزبروز حاد ترشده است وگسترش ان به سائیر ولایات ومناطق کشور روز افزون میباشد که؛نمادی ازخشم توفندۀ تود ای بوده؛دارد که مملکت شمول گردد.قرار اطلاعات وگزارشات نشرشده دررسانه ها درولایت غزنی درابتدأی این حرکت درحدود200وبعدأالا 400 نفرمسلح گردیده بوده اند.وهمچنان براساس گزارشات ونشرات دررسانه ها درمناطق ذکر شده درولایت لوگر الا ماه سپتمبرسال2012م حدود 2000 نفرمسلح گردیده ودست به قیامهای انقلابی زده اند.واینکه این سلاحهای خفیفه وسقیله کلاشنکوف وراکتها وراکت اندازهارا ازکجا وازکدام منابع دریافت نموده اند ومینمایند؛تاحال کدام معلومات موئثق دردست نیست.قیام کنندگان مرکب ازجوانان،روشنفکران،روحانیون اگاه مردان وزنان،اطفال وشاگردان مکاتب بوده،همه متحدأ ازاین جنبشهای انقلابی وخیزشهای توفندۀ توده ای حمایت وپشتیبانی مینمایند.ودوش بدوش قیام کنندگان میرزمند.قراراظهارات برخی ازقیام کنندگان وسران فعال واگاه انها؛ظاهرء انها برضد طالبان وتیروریستان دست به قیام زده اند؛ومیگویندکه ؛متعلق به دولت وبه هیچ گروه وسازمان سیاسی یا حزبی مشخص نیستند.نه دستهای داخلی ونه مداخلات خارجی دراین خیزشها دخیل است وبه هیچ کس وبه هیچ گروه سیاسی ویا تنظیمی نیز وابستگی ندارند.بلکه انها تشنۀ صلح وثبات،امنیت وارامی،رشد وانکشاف وترقی درکشورهستند.وازشدت نفرت وانزجارزیاد علیه طالبان بپا خاسته اند.اما اینکه همزمان وبه سرعت به سائیرولایت سرایت مینمایند وبویژه بزودی مسلح میگردند؛واینکه؛این امکانات بدون یک رهبری منظم ومرجع ومنبع دریافت سلاح که ازکجا وازکی بدست می اورند نیز قابل تأمل است.ا

ادامه دارد........

 

سپتمبر/15/12


September 16th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي